Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (691 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Treffen wir uns doch einmal [zu einem Plausch] . U بیا همدیگر را یک وقتی برای گپ ملاقات کنیم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Schalten Sie morgen wieder ein, wenn wir uns ansehen, worauf man bei einem Fahrradcomputer achten muss. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
Ich muss noch einige Dinge erledigen, bevor wir uns treffen. U من باید هنوز به چندتا کار برسم قبل از اینکه با هم ملاقات کنیم.
Werden wir bei unserer Ankunft vom Flughafen abgeholt? U وقتی که ما رسیدیم با ما در فرودگاه ملاقات می کنند؟
sich mit Jemandem [zu gemeinsamen Aktiviäten] treffen U با کسی [برای فعالیتهای اشتراکی] ملاقات کردن
Ich gehe zur Disco, um Freunde zu treffen. U من به دیسکو میروم تا دوستان را ملاقات کنم [برای دیدار دوستان] .
bis morgen! U فردا همدیگر را میبینیم!
sich umarmen U همدیگر را بغل کردن
sich gegenseitig die Schuld zuschieben U همدیگر را مقصر کردن
auf gleicher Wellenlänge sein [liegen] <idiom> U همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
Sie haben sich gegriffen. U آنها به یقه همدیگر پریدند.
Lange nicht gesehen! U خیلی وقت است که همدیگر را ندیدیم.
Hört sofort mit dem Gerangel auf! U همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
Auf [Los] geht's! U بیا شروع کنیم !
Nehmen wir an ... U حالا فرض کنیم که ...
Wir ziehen am 1. [Ersten] aus. U ما یکم بارکشی می کنیم.
Wir haben die Wohnung gekündigt. U ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
Lassen wir das Thema fallen. U از این موضوع صرف نظر کنیم .
Wir müssen das Zimmer in Ordnung bringen. U ما باید اتاق را آماده [مرتب] کنیم.
Wir übernehmen die anfallenden Gebühren. U ما حق الزحمه های مداوم را تامین می کنیم.
Wir rechnen monatlich [miteinander] ab. U ما ماهانه [باهم] تسویه حساب می کنیم.
Wir leben im Zeitalter der Massenkommunikation. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
beginnend mit der Ausgabe vom 1. Juli U هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
Bringen wir es hinter uns. U بیا این [کار یا داستان] را تمام کنیم.
Abwarten und Tee trinken! <idiom> U صبر کنیم و ببینیم چه پیش می آید! [ اصطلاح]
Um rasche Beantwortung wird gebeten. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
Es ist Zeit, das Essen vorzubereiten. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
Wir finden ihn alle sehr nett. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
Normalerweise besuchen [bereisen] wir keine teuren Orte. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
Wir sollten das lieber unter uns abmachen. U بهتر است که ما بین خودمان این را معین [حل] کنیم.
Wir sollten zunächst die Problemfelder ermitteln. U ما باید نخست ناحیه های با اشکال را تعیین کنیم.
Er mault immer, dass wir zu viel Strom verbrauchen. U او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
Nun, da wir vollzählig [versammelt] sind, können wir ja anfangen. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Aufwartung {f} U ملاقات
Treff {m} U ملاقات
Zusammentreffen {n} U ملاقات
Begegnung {f} U ملاقات
Besuch {m} U ملاقات
Treffen {n} U ملاقات
Wir versuchen festzustellen, wie gut das System funktioniert. U ما سعی می کنیم بسنجیم که این دستگاه چقدر خوب کار می کند.
Spielen wir im Ernst. U بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
Gipfeltreffen {n} U ملاقات سران
Termin {m} U وعده ملاقات
Termin {m} U قرار ملاقات
Dreiertreffen {n} U ملاقات سه نفری
Besuchszeit {f} U وقت ملاقات
Besucher {m} U ملاقات کننده
treffen U ملاقات کردن
besuchen U ملاقات کردن
Besucherin {f} U ملاقات کننده
einen Termin vereinbaren U قرار ملاقات گذاشتن
Termine {pl} U وعده های ملاقات
einen Termin erhalten U وقت ملاقات گرفتن
einen Termin ausmachen U قرار ملاقات گذاشتن
Termine {pl} U قرار های ملاقات
einen Termin ansetzen U قرار ملاقات گذاشتن
Absetzung {f} U لغو قرار ملاقات
einen Termin versäumen U از دست دادن قرار ملاقات
einen Termin wahrnehmen U قبول کردن قرار ملاقات
Ich möchte gerne zu Herrn ... U من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
Meine Schwester kommt dich abholen. U خواهرم میاید باتو ملاقات کند.
jemanden abholen - von einem Ort - U آمدن و با کسی در محلی ملاقات کردن
Jemandem auf halbem Weg entgegenkommen U کسی را در نیمه راه ملاقات کردن
weit vor der Zeit ankommen U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
umbuchen U زمان [پرواز یا ملاقات] را تغییر دادن
Sag mir Bescheid, um welche Zeit du kommst und ich hole dich von der Endstation ab. U به من بگو کی میرسی و من با تو در ایستگاه آخری ملاقات میکنم.
Ich muss diesen Termin absagen. U من باید این قرار ملاقات را لغو کنم.
Lasst [lass oder lassen ] Sie es uns erledigen [bis...] . U بیایید شماها [بیا یا بیایید] شما این کار را تا ... تمام کنیم.
Sie verlieren das Spiel. Trotzdem sehen wir es uns an. U آنها بازی را می بازند. با این حال ما آن [بازی] را نگاه می کنیم.
bis [Akkusativ] <prep.> U تا [وقتی که]
zum Vergleich U وقتی مقایسه می شوند
auf Wunsch U وقتی که درخواست بشود
bei meiner Abreise U وقتی که عازم شدم
Wenn es dann soweit ist, ... U وقتی که موقعش رسید...
bei Bedarf U اگر [وقتی که] نیاز باشد
Abschiedsgeschenk {n} U یادگاری [وقتی که کسی خداحافظی می کند]
wenn es hart auf hart kommt <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
Andenken {n} U یادگاری [وقتی که کسی خداحافظی می کند]
Erst als sie anrief, wurde mir das klar. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
bis in den Tod U تا وقتی که بمیرند [جان از دست دهند]
Souvenir {n} U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
Mitbringsel {n} U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
laut und deutlich U بلند و واضح [وقتی کسی سخنگویی می کند]
Wenn die Kacke am Dampfen ist. <idiom> U وقتی که گند کاردر آمد. [اصطلاح رکیک ]
Schau mich bitte an, wenn ich mit dir rede. U لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
wenn es hart auf hart kommt <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
jemanden im Zweifelsfall für unschuldig erklären U وقتی شک هست شخصی را بیگناه فرض کردن
Andenken {n} U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
Wenn ich so etwas sehe, stellen sich mir die Haare auf. U وقتی من همچه چیزی میبینم موهایم سیخ می شوند.
Als er sie verließ, brach für sie eine Welt zusammen. U دنیای او [زن] بهم خورد وقتی که او [مرد] او [زن] را ترک کرد.
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Wenn ich sie sehe, gibt es mir einen Stich. U وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
Mein Vater kam dahinter, dass ich rauchte, als ich 15 war. U وقتی که ۱۵ ساله بودم پدرم پی برد که من سیگار می کشیدم.
Wenn ich nur daran denke, kommt es mir schon hoch! U وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
Sie rief ihre Schwester an, während ich duschte und mich fertig machte. U او [زن] وقتی که دوش می گرفتم و خودم را آماده میکردم به خواهرش زنگ زد.
abgebrochene Worte U واژه های ناواضح و گنگ [وقتی کسی صحبت میکند]
Als seine Entscheidung bekannt wurde, war in der gesamten Fußballwelt die Hölle los. U وقتی که تصمیم او [مرد] اطلاع عمومی شد در جهان فوتبال غوغا شد.
Wenn sie sich einmal entschieden hat, da beißt die Maus keinen Faden ab. [ da fährt die Eisenbahn drüber.] U وقتی که او [زن] تصمیم خود را گرفت دیگر کاملا قطعی است.
Gott sei Dank! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Er war völlig am Boden zerstört, als seine Frau ihn verließ. U وقتی که زنش او [مرد] را ترک کرد روحش خرد و افسرده شد.
Kann ich an Bord Fahrkarten kaufen? U می توانم وقتی که سوار شدم بلیط [اتوبوس یا قطار] بخرم؟
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Wenn der Mond einen Hof hat, so bedeutet das Regen. U وقتی ماه هاله دارد این علامت باران آمدن است.
Sämtliche Flugzeuge haben Startverbot bis sich der Nebel lichtet. U همه پروازها تا وقتی که مه از بین برود باید روی زمین بمانند.
Wenn ich daran denke, tut es immer noch weh. U هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
Was macht man, wenn das Trommelfell geplatzt ist? U آدم چه کاری انجام میدهد، وقتی که پرده گوش پاره شده است؟
Er fiel aus allen Wolken, als man ihm sagte, dass er ab nächsten Monat nach Köln versetzt würde. U وقتی به او گفتند که از ماه بعد به کلن منتقل می شود، از تعجب شاخ درآورد.
Wie merkt man, wenn das Trommelfell gerissen ist U آدم چطور متوجه می شود، وقتی که پرده گوش پاره شده است؟
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
Kinder ohne Begleitung treten behördlich in Erscheinung, wenn sie Asyl beantragen. U بجه های بدون مصاحب وقتی که درخواست پناهندگی می کنند اولیای امورآنها را [در پرونده] تذکر میدهند.
Was sollte ich tun, wenn ich folgende Meldung bekomme: "Verbindung zum Server fehlgeschlagen"? U چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
Ansteckbukett {n} U دسته گلی که برای زدن روی مچ دست تهیه میشود [برای جشن فارغ التحصیل از دبیرستان]
Was geht denn hier ab? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
Ein Unglück kommt selten allein. <proverb> U بدشانسی وقتی که می آید پشت سر هم می آید. [ضرب المثل]
Wir ersuchen um eine Vorlaufzeit von mindestens zwei Wochen [damit wir] [für etwas] [vor etwas] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
für mich allein U تنها برای من [برای من تنهایی]
dediziert <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص] [رایانه شناسی]
Als sein Vater starb, wurde er in die Geschäftsführung hineingeworfen. U وقتی که پدرش مرد او [مرد] مجبور شد [ناگهانی و بی تجربه] شرکت پدرش را بچرخاند.
zur Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
zu Ihrer Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
fest zugeordnet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
eigens [dafür] eingerichtet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
eigen <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
sich um etwas reißen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
sich um etwas [Akkusativ] raufen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Jemanden für etwas besonders empfänglich [anfällig] machen U کسی را برای چیزی مستعد کردن [زمینه چیزی را برای کسی مهیاساختن ]
für U برای هر
pro U برای هر
für [ Akkusativ] <prep.> U برای
per U برای هر
künftig <adv.> U برای آینده
auf die Dauer U برای ادامه
zur Ansicht U برای بازرسی
als Rache [für] U انتقام [برای]
alternativ [zu] <adj.> U دیگری [برای]
um zu ... U برای [اینکه]
zum Kochen geeignet <adj.> U برای آشپزی
Ewigkeit {f} U برای همیشه
Zum Beispiel? U برای مثال؟
um ... zu U برای [اینکه]
für alle U برای همه
weil <conj.> U برای اینکه
da <conj.> U برای اینکه
Bemühungen {pl} [um] U تلاش [برای]
Bemühungen {pl} [um] U کوشش [برای]
denn <conj.> U برای اینکه
zum Beispiel برای نمونه
zum Beispiel برای مثال
deswegen <conj.> U برای اینکه
Ewig U برای همیشه
Gleichfalls. برای تو هم همینطور.
und zwar <adv.> U برای مثال
fernerhin <adv.> U برای آینده
eine Übernachtungsmöglichkeit {f} U خوابگاه برای یک شب
für die Zukunft U برای آینده
Andenken {n} U یادگاری [برای یادآوری]
Erinnerungsstück {n} U یادگاری [برای یادآوری]
Trauerbinde {f} U سرآستین [برای سوگواری ]
stimmen [für] U رای دادن [برای]
Verhandeln {n} U گفتگو [برای حل موضوعی]
Verhandlung {f} U گفتگو [برای حل موضوعی]
um Karten anstehen U برای بلیط در صف ایستادن
Wieso siehst du mich so finster an? U برای چی به من اخم می کنی؟
rüsten [zu oder auf] U آماده شدن [به یا برای]
vorbereiten [zu oder auf] U آماده شدن [به یا برای]
Schnittholz {n} U چوب برای ساختن
Nutzholz U چوب برای ساختن
Bauholz {n} U چوب برای ساختن
Sie <pron.> U شما [رسمی برای تو]
Schutz {m} U جایی برای حفاظت
geschützter Ort {m} U جایی برای حفاظت
Herausforderung {f} [für Jemanden] U چالش [برای کسی]
Nichtraucher {pl} U ناسیگاریان [قسمت برای]
Zu verkaufen U برای فروش [علامت]
Zu vermieten U برای اجاره [علامت]
zweckgebunden <adj.> U برای هدفی ویژه
Touristeninformation {f} U اطلاعات برای توریست
Hypothek {f} [auf] U گرو [برای ملک]
Hypothek {f} [auf] U رهن [برای خانه]
Bewerbung {f} [um, für etwas] U درخواست نامه [برای]
Kinderermäßigung {f} U تخفیف برای بچه ها
Familienermäßigung {f} U تخفیف برای خانواده
baden gehen U برای شنا رفتن
schwimmen gehen U برای شنا رفتن
Sonnenschirm {m} [für Damen] U سایبان [برای خانمان]
Zeitungsjournalismus {m} U خبرنگاری برای روزنامه
schön <adj.> U قشنگ [برای زن یا اشیا]
hübsch <adj.> U قشنگ [برای مرد]
Werbepause {f} U وقفه برای آگهی
Werbeunterbrechung {f} U وقفه برای آگهی
parat [für; zu] <adj.> U آماده [حاضر] [برای]
Ausschau halten [nach] U جستجو کردن [برای]
fungieren [als Jemand] U پاسخگو بودن [برای]
Fahrspur {f} U یک خط جاده برای یک مسیر
Deich {m} U سد [برای جلوگیری از سیل]
agieren [als Jemand] U پاسخگو بودن [برای]
Finderlohn {m} U مژدگانی [برای یابنده]
Dankopfer {n} U قربانی برای شکرگزاری
Eroberungskrieg {m} U جنگ برای کشورگشایی
Recent search history Forum search
1حروف الفبا و نشانه ها
3was bedeutet Präteritum in Farsi?
1zwar
2Arschloch
1برای رشد به درون خود نفوذ و سفر کنید
1برای شاد کردن دیگران باید بعضی وقتها هم باخت
2براى همه شما!
2Maazouriat dashtan...Z.B:Ich kann nicht es dir erzählen ,ich bin ..?
2Eine Bitte an Web Master!:-): Wir müssen jedesmal "(code amniati) schreiben bei jeder Frage..das nimmt viel Zeit:-(( und man verzichtet langsam auf diese Website..ich mag Ihre Website sehr ..aber..
1besser werden
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com